گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل هفتم
III - طبقة سوم


1. دهقانان
«اقتصاد سیاسی»، که کارلایل از آن به عنوان «علم ملال انگیز» یاد کرده است، در شگفت بود که آیا تنگدستی تنگدستان معلول نادانی آنهاست، یا نادانی آنان معلول تنگدستی است. با مقایسة استقلال دهقانان سرافراز امروز فرانسه با بینوایی خفت آور رعایای این کشور در نیمة اول قرن هجدهم می توانیم به این پرسش پاسخ دهیم.
وضع دهقانان فرانسوی در 1723، پس از آنکه آنان روزگار جنگها و اخاذیهای لویی چهاردهم را پشت سر نهادند، بهبود می یافت. دهقان فرانسوی، با وجودی که همچنان به کلیسا وخاوند عشریه و بهرة مالکانه می داد، متزایداً به مالکیت خود بر زمینهایی که روی آن کار می کرد می افزود. وسعت زمین دهقانان در نورماندی و برتانی از بیست تا پنجاه درصد، ودرلانگدوک و لیموزن تا پنجاه درصد اراضی بود. ولی زمین دهقان کوچک بود و وسعت آن از 3 تا 5 ایکر تجاوز نمی کرد، از این روی، دهقان فرانسوی ناچار بود برای فراهم ساختن هزینة زندگی خود و خانواده اش در زمین دیگری مزدوری کند. بیشتر زمینهای فرانسه از آن اشراف، روحانیان، و شاه بودند، و تحت نظارت اجاره داران، به دست رعایا (دهقانانی که بخشی از درآمد زمین به آنان تعلق می گرفت) و یا کارگران مزدور، کشت می شدند. رعایا بهرة مالکانه را نقدی، جنسی، و یا از طریق کارکردن به خاوند می دادند؛ و اجاره داران، در ازای استفاده از زمین، افزارهای کار، و بذر ، نیمی از محصول را به خاوند واگذار می کردند.
با آنکه گروهی از دهقانان فرانسه مالک زمین شده بودند، اما آثار فئودالیسم هنوز از این کشور رخت برنبسته بودند. نزدیک به دو درصدد دهقانان فرانسه از پرداخت بهرة مالکانه معاف بودند. از این دهقانان زمیندار که بگذریم، دیگر دهقانان فرانسوی ناچار بودند چند روزی از سال را در زمین خاوند محلی بیگاری کنند، تا آنکه وی زمینهایش را شخم زند و کشت کند، محصولش را برداشت نماید، و انبارش را پر سازد. گذشته از این، دهقان در ازای ماهیگیری از دریاچه و رودها، یا چراندن گلة خویش در چراگاه، به خاوند باج می داد. (قبل از انقلاب فرانسه، در فرانش- کنته، اوورنی، و برتانی دهقان برای گرفتن پروانة زناشویی نیز به خاوند محلی باج می داد). دهقان ملزم بود از آسیا، تنور نان، منگنة شراب، و یا روغن ارباب، نه دیگری، استفاده کند و در ازای آن بدو پول دهد. دهقان برای هر اجاق، هر چاه، و هر پلی که در زمین ارباب احداث می کرد و به وی باج می داد. (پاره ای از این مالیاتها در روزگار ما به صورت تعدیل یافته ای به دولت پرداخت می شود.) قانون خاوند و کسان وی را هنگام شکار از زیان زدن به کشتزار یا گلة دهقان منع کرده بود؛ ولی کمتر خاوندی بود که به

قانون توجه کند؛ و دهقان مجاز نبود به سوی کبوتران خاوند، که محصول او را نوک می زدند، تیر رها کند. رویهمرفته، با یک برآورد محافظه کارانه، چهارده درصد محصول دهقان، یا درآمد او، به خاوند تعلق می گرفت. گروهی بهرة مالکانه را از این هم بیشتر دانسته اند.
در برخی از سرزمینهای فرانسه، نظام سرفداری، به معنی واقعی کلمه، پایدار مانده بود. یک تاریخنویس برجستة اقتصاد تخمین زد که شمار سرفهای فرانسه در قرن هجدهم «از 1,000,000 بیشتر نبود». با آنکه شمار سرفها کاهش یافته بود، در 1789 000’300 تن از مردم فرانسه سرف بودند. این سرفها «وابسته به زمین» بودند، و قانوناً حق نداشتند زمین خاوند را ترک کنند، بفروشند، و به دیگری واگذار کنند، و یا محل خود را بی رضایت ترک گویند. هرگاه اینان بدون وارثی در می گذشتند،یا وارثانشان نمی خواستنددر همان زمین کار کنند، زمین باهمة افزارهای کارآن به خاوندباز می گشت.
دهقان، پس از پرداخت عشریة کلیسا وبهرة مالکانه،ناچار بود برای پرداخت مالیات دولت بخشی از محصول را به فروش رساند یا از راههای دیگری پول فراهم سازد. تنها دهقان بودکه مالیات زمین می پرداخت. از این گذشته ، دهقان مالیات نمک می داد وپنج در صداز در آمداو، به نام مالیاتی که از سران همة خانواده ها گرفته می شد، به خزانة دولت ریخته می شد. رویهمرفته، دهقان یک سوم در آمد خود را به کلیسا، خاوند، و دولت می داد. محصلان مالیات مجاز بودند بزور به کلبة وی درآیند، آن رابرای یافتن پولهای نهان بجویند، ودر صورت لزوم اثاث وی را، برای جبران مبلغی که بعنوان مالیات خانواده مقررشده بود، با خود ببرند.
دهقان، همچنان که به دسترنج یا پول دین خود را به خاوند می پرداخت، پس از1733 ناگزیر شدسالی دوازده تا پانزده روز هم برای ساختن راه وپل، وتعمیر آنها، برای دولت «بیگاری» کند. دهقانی که نمی خواست برای دولت بیگاری کند، یا در رفتن تأ خیر می کرد، زندانی می شد.
از آنجا که میزان مالیات دهقان به نسبت درآمد وبهبود وضع وی افزایش می یافت، دهقان فرانسوی به ابتکار و توسعة کار خویش چندان دلبستگی نشان نمی داد. شیوه های کشاورزی فرانسه در مقایسه با شیوه های کشاورزی انگلستان آن روز بسیار ابتدایی و عقبمانده بودند. کشتزارهای فرانسه را هر سه سال یک باربه آیش می نهادند، در حالی که در انگلستان همه سال با کشت گیاهان مختلف از زمین بهره می گرفتند. تمرکز کشاورزی هنوز در فرانسه معمول نشده بود. گاو آهن فلزی کمیاب بود؛ شمار چهارپایانی که از آنها در کار کشاورزی استفاده می کردند اندک بود، و به زمین کود اندک داده می شد. زمینها کوچکتر از آن بودند که بتوان برای کشت آنها از ماشین بهره برداری مفیدکرد.
تنگدستی دهقانان فرانسه جهانگردان انگلیسی را دچار شگفتی می ساخت. لیدی مری مانتگیو نوشته است(1718):«در منزلهای سرراه، چون کالسکه را برای عوض کردن اسبان متوقف می سازند، همة اهالی شهر برای گدایی بیرون می ریزند. چهره هایشان از گرسنگی چنان رنگ پریده،

وجامه هایشان چنان مندرس است که برای توصیف سیه روزی خویش نیازی به سخن گفتن ندارند.» خود فرانسویان نیز تا پایان قرن هجدهم وضع دهقانان آن کشور را بهتر از این توصیف نکرده اند. سن- سیمون در 1725 گفت:«مردم نورماندی از علف صحرا تغذیه می کنند. بزرگترین شاه اروپا تنها از آن روی بزرگ است که بر گدایان شاهی می کند ... وکشور خودرا به بیمارستان پهناور مردمی مشرف به مرگ مبدل نموده است.» مارکی رنه لویی د/آرژانسون در1740 نوشت:«نیازمندی وبینوایی دردو سال گذشته بیش از همة جنگهای دوران حکومت لویی چهاردهم مردم را از پای در آورده است.» فرانسوا بنار گفته است: «جامة دهقان بینوای فرانسه- و همة دهقانان فرانسه بینوا بودند- رقت انگیز است، زیرا نه برای زمستان مناسب است و نه به درد تابستان می خورد. ... او جفتی کفش دارد که هنگام زناشویی خریده است، و کف آن پوشیده از میخ و نعل است؛ این کفش می بایست در سراسر بقیة زندگی، یا دست کم آن قدر که دوام می آورد، وی را خدمت کند. ولتر برآورد کرد که «نزدیک به 2,000,000 تن از کشاورزان فرانسه در زمستان کفشهایی با تخت چوبی به پامی کردند و تابستان را پابرهنه راه می رفتند، زیرا سنگینی مالیات چرم، کفش را در زمرة اشیای تجملی در آورده بود.» دهقان فرانسوی در کلبة گلیی می زیست که سقف آن را با کاه و برگ پوشانده بودند؛ ولی پاره ای از سرزمینهای شمالی فرانسه این کلبه ها را، برای آنکه در برابر سرما و طوفان ایستادگی کنند، استوارترمی ساختند. خوراک دهقانان آش، تخم مرغ، لبنیات، ونان چاودار یا ذرت بود؛ گوشت و نان گندم از خوراکهای تجملی به شمار می رفتند. در فرانسه نیز، چون دیگر کشورهای جهان، آنان که خوراک مردم را فراهم می ساختند خود از گرسنگی رنج می بردند. دهقان فرانسوی از این زندگی پررنج و محنت به آغوش دین و میگساری پناه می برد و خود را تسلی می داد. میکده ها بسیار بودند و در خانه ها نیز مشروب می ساختند خوی و خلق مردم به پستی گراییده بود، و توحش و خشونت به روابط مردم، خانواده ها، و روستاها راه یافته بود؛ ولی مهر وعاطفة خانوادگی سخت و پیگیر بود. خانواده های فرانسه پرفرزندبودند، ولی مرگ بسیاری ازکودکان را پیش ازرسیدن به سن بلوغ ازپای در می آورد. در فاصلة سالهای1715 تا1740، جمعیت فرانسه فزونی نیافت.جنگ، قحطی، وبیماری با نظریة مالتوس را به موقع اجرامی گذاشتند.
2 ـ پرولتاریا
محرومتر از دهقانان، خدمتکاران فرانسه بودند. اینان چندان تنگدست بودند که تنها عده ای از آنها می توانستند زناشویی کنند. پرولتاریای شهرنشین ـ پیشه وران، کارگران کارگاهها وکارخانه ها، باربران وخوارباررسانان، واستادکارانی که به کار ساخت یا تعمیر مشغول بودندـ

وضعشان اندکی بهتر از وضع دهقانان بود. صنعت فرانسه عمدتاً هنوز خانگی بودوکالاهای صنعتی را در کلبه های روستایی یا خانه های شهری می ساختند؛ تقریباً همة سودکارگاهها به کیسة بازرگانانی می ریخت که موادخام تهیه می کردندوکالاهای ساخته شده را می فروختند. در شهرها صنعت عمدتاً شالودة نظام صنفی استوار بود، ودر چهارچوب این نظام بود که استادکاران، شاگردان، وکارگران مزدور به کار می پرداختند؛ اصناف ودولت ساعات وشرایط کار ، نوع، کیفیت، بها، ومحل فروش کالاراتعیین می کردند. مقرراتی که اینان وضع کرده بودند صنعت را از انگیزة رقابت خارجی محروم کرده و از بهبود تولید باز داشته بود، وهمراه با عوارضی که درراههای داخلی کشور از اجناس می گرفتند در کند کردن چرخ پیشرفت صنعتی سهیم بودند. اصناف نوعی اشرافیت طبقة کارگربودند؛ وهرکسی که می خواست از شاگردی به استادکاری برسد، می بایست تا 2000 لیور بپردازد؛ و مقام استادکاری موروثی شد ه بود. کاردرکارگاهها از سپیدة سحری آغاز می شد و تا دیرگاه ادامه می یافت؛ در اطراف ورسای کارگران مزدور از ساعت چهار بامداد تا هشت شب کار می کردند؛ ولی کار آنان سبکتر از کارکارگران کارگاههای امروزی بود، و اعیاد دینی تعطیلات بسیار برای آنان فراهم ساخته بودند.
بیشتر کارگاههای فرانسه کوچک بودند؛ وگذشته ازافراد خانواده، تنها سه یاچهار کارگر مزدور در آنها کار می کردند. حتی کارگاههای دباغی، شیشه گری، ورنگرزی کوچک بودند.
در بوردو شمار کارگران تنها چهار برابر کارفرمایان بود. چندکارگاه و کارخانة بزرگ را دولت اداره می کرد، که از آن میان از کارخانه های صابونسازی، کارگاههای فرشینه بافی گوبلن، وصنایع چینی سازی سور می توان نام برد.پس از آنکه زغالسنگ جانشین چوب شد، استخراج معادن گسترش یافت. شهرنشینان به سوزاندن زغالسنگ ، که هوای شهر را آلوده می نمود، اعتراض می کردند؛ ولی صاحبان صنایع آن روزگار، چون صاحبان صنایع روزگار خودمان، صدای مردم را نمی شنیدند؛ و مردم پاریس و لندن چار ه ای جزآن نداشتند که با استنشاق هوای آلوده تندرستی خود را به خطر افکنند. کارخانه های فولاد ریزی دردوفینه، وکارخانه های کاغذسازی درآنگوموا جا داشتند. صنعت بافندگی در شمال کشورتوسعه یافته بود؛ چنانکه وان روبه هزار و پانصد کارگر را در آبویل، و وان در کرویسن سه هزار کارگررا در لیل گردآورده بودند. گسترش کارگاهها، تقسیم کار و تخصص را ضروری نمود و اختراع ماشینهای صنعتی برای فرایندهای عادی را تحرک بخشید. دایر ة المعارف دیدرو متضمن توضیحات مشروح ونقشه های شگفت آوری از انواع وپیچید گیهای ماشینهای صنعتی است ، که تا آن زمان غالباً با ناخشنودی کارگران در کارخانه های فرانسه به کار افتاده بودند. هنگامی که دستگاه بافندگی ژاکار در لیون به کار افتاد، ابریشمبافان ازترس بیکاری آن را نابود کردند.
برای تشویق صنایع تازه، دولت فرانسه ، مانند دولت انگلستان عصر الیزابت، چند امتیاز

انحصاری به سرمایه داران داد که یکی ازآنها امتیاز انحصاری خا ندان وان روبه برای تولید پارچه های لطیف هلندی بود. دولت، همچنین، با دادن وامهای بدون بهره وکمکهای مالی دیگرصنایع فرانسه را ترویج، و مقررات سختی را که از زمان کولبر باقی مانده بودبر صنایع اعمال می کرد. اقدامات دولت بازرگانان و صاحبان صنایع فرانسه را ناخشنود می ساختند وبه اعتراض وا می داشتند. اینان استدلال می کردند که اقتصاد بدون دخالت دولت بهتر گسترش می یابد ورونق می گیرد. به پشتیبانی از همین بازرگانان بود که ونسان دو گورنه ، در حدود 1755، عبارت معروف و تاریخی «آزادی عمل» را بر سر زبانها انداخت. این عبارت در طول عمر نسل آینده، به یاری کنه وتورگو، مظهر آمال فیزیوکراتهای هواخواه بازرگانی وسرمایه گذاری آزادشد.
پیشه وران نیز از مقررات دولتی، که سازمانهای آنان را از بهبود بخشیدن به شرایط کار و افزایش مزد باز می دا شت، دلگیر بودند. ولی آنچه آنان را ناخشنودتر می ساخت این بود که کارگاهها ی روستایی و کارخانه های شهری بازار را از دست اصناف گرفته بودند. تا 1756، کارخا نه داران، پیشه وران، وحتی رهبران اصناف، را در شهرهای بزرگ به مزدوران وابسته به کارفرمایان مبدل ساخته بودند. در چهارچوب سازمانهای صنفی، کارگران مزدور مزدی ناچیز می گرفتند وغالباً دست به اعتصا ب می زدند. تنگدستی شهرنشینان از فقر وبینوایی روستا نشینان کمتر نبود. کاهش غله، هرچند سال یک بار، پرولتاریای شهرنشین را گرفتار قحطی و گرسنگی می کرد و به شورش وا می داشت. شورشهای تولوز (1747 و1752) وپاریس (1751) نمونه هایی از همین شورشها هستند. ژان ملیه ، کشیش ملحد، در حدود 1729 پیشنهاد کرد که نظام موجود جای خود را به کمونیسم آزادیخواه بسپارد.
در اواسط قرن هجدهم، پاریس، روان، لیون، بوردو، و مارسی از «پرولترها» انباشته بودند. لیون، چندی قبل از پاریس، صنایع ودستگاههای تولیدی فرانسه را در خود جا داده بود. تامس گری، شاعر انگلیسی، در 1739 از این شهر چنین یاد کرده است: «دومین شهر بزرگ کشور با کوچه های تنگ و ناپاک و خانه های بزرگ بلند (پنج طبقه، هر طبقه ای با بیست و پنج اطاق)، که جمعیت در آن موج می زند.» پاریس چون کندویی پر ازدحام بود که 800,000 تن از مردم را، که 100,000 نفر از آنان با نوکری و 000’20 نفرشان با گدایی می زیستند، در خود جا داده بود. در کنار محلات کثیف فقیرنشین،کاخهایی پرشکوه به آسمان سربرافراشته بودند؛ کوچه های تاریک و خیابانهای کثیف پشت گردشگاههای زیبا پنهان شده بودند و هنر پشت خود فقر و تنگدستی را نهان داشت. کالسکه ها، درشکه های همگانی، و تخت روانها در گذرگاههای تنگ این شهر ازدحامی برپاکرده بودند. پاره ای از گذرگاههای پاریس را پس از 1690 سنگفرش کرده بودند. در 1742، ترزا که خیابانهای این شهر را با قلوه سنگ فرش کرد؛ ولی بیشتر گذرگاههای شهر هنوز خاکی و ناهموار بودند،

یا آنها را با سنگهایی پوشانده بودند که مناسب سنگربندی انقلابیون بود. نصب چراغ به جای فانوس در کوچه های پاریس پس از 1745 آغاز گشت؛ اما این چراغها را تنها در شبهایی که مهتاب نبود روشن می کردند. نام خیابانها را از سال 1728 روی آنها نوشتند؛ ولی تا قبل ازانقلاب خانه های پاریس شماره نداشتند. تنها توانگران پاریس در خانه هایشان آب جاری داشتند و آب مصرفی دیگر مردم را000 ،20 آبرسان با سطل آب می آوردند.این آبرسانها با دو سطل به حمل آب می پرداختندوگاه با باری که حمل می کردند تا طبقة هفتم ساختمانها بالا می رفتند. توالت داخل منزل وحمام گرم و سرد امتیازی بودکه تنها توانگران از آن بهره مند بودند. قبل از آنکه انقلاب فرانسه سیستم متری را متداول سازد، دکانهای پاریس، که با تابلوهای چشمگیری آرایش یافته بودند، از سنگهای توزین و مقیاسهای مشکوک استفاده می کردند. در میان دکانداران، افراد امین وشرافتمند نیز یافت می شدند، اما اهالی شهر بیشتر دکانداران پاریس را مردمی کمفروش، و گرانفروش و بنجلفروش می شمردند. برخی از دکانها بخاطر معامله با توانگران شکوه کاذبی کسب کرده بودند. تنگدستان مایحتاج خویش را عمدتاً از دستفروشانی می خریدند که اجناس خودرا در دلوها وسبدها بر دوش می کشیدند و فریادهای آنان با جار و جنجال خیابانها و کوچه های پاریس در هم آمیخته بودند. اینان با بانگ نامفهوم، و به شیوة سنتی خود، مردم را به خرید دعوت می کردند: «سیب زمینی پخته !»، «مرگ بر موشها !» موشها بر سر وسایل راحتی منزل با انسانها مجادله می کردند، و مردان و زنان و کودکان در تلاش معاش با موشها رقابت می کردند. مونتسکیو پاریس آن روزگار را از زبان جهانگرد ایرانی چنین توصیف کرده است:
خانه ها چنان بلندندکه انسان می پندارد در آنها تنها عالمان احکام نجوم منزل دارند.
شهری را در هوا تصور کنید، با شش یا هفت خانه برروی هم، که مملو از جمعیت است وهر گاه که همة ساکنان این خانه ها به خیابان بریزند، ازدحامی برپا می شود. من یک ماه در اینجا زیسته ام، وهنوز یک تن را ندیده ام که به آرامی راه رود. کسی در جهان چون فرانسوی تند راه نمی رود. فرانسوی می دود و می پرد.
به اینها، گدایان، ولگردان، جیب بران، آوازه خوانان دوره گرد، ارگ نوازان، و داروفروشان سیار را نیز بیفزایید. رویهمرفته، مردمی با دهها گناه بشری، که هرگز شایستة اعتماد نیستند، همواره مترصد سودجویی می باشند، و از ته دل و تا حد افراط زشتگو و ناپاکند؛ اما چون اندکی غذا و شراب به آنها دهند، به مهربانترین، خوشترین، و خنده روترین مردم جهان مبدل می شوند.
3- بورژوازی
طبقة متوسط- پزشکان، استادان، مدیران، کارخانه داران، بازرگانان، صرافان، و کارگردانان امور مالی-، بدون توجه به تحقیر طبقة فرادست و نفرت طبقة فرو دست جامعة فرانسه، راه خود

را با شکیبایی و هوشمندی به سوی ثروت و قدرت می گشودند. کارخانه داران به خطرهای اقتصادی تن می دادند و پاداش متناسب با تهور خویش انتظار داشتند. شکایت داشتند که مقررات دولتی و نظارت بر کار و بازار به دست اصناف آنان را به ستوه آورده اند. بازرگانان توزیع کنندة کالا در هزاران نقطة کشور ناچار بودند به زورمندان محلی باج دهند. گماشتگان نجبای محلی یا سران کلیسا تقریباً در هر رود و ترعه ای، و در محل تقاطع راهها، از بازرگانان باج می گرفتند. خاوندها ادعا می کردند که این باجها جبران عادلانة هزینه های نگاهداری و مرمت پلها، راهها، و قایقهاست. فرمان شاه در 1724 هزار و دویست نوع از این باجها را موقوف ساخت، ولی بسیاری از آنها همچنان باقی ماندند، و در حمایت بورژوازی از انقلاب فرانسه مؤثر واقع شدند.
بازرگانی فرانسه، که در خشکی به بن بست رسیده و از پیشرفت بازمانده بود، در دریا گسترش می یافت. بیشتر کالاهای بازرگانی اروپا از بندر آزاد مارسی به ترکیة عثمانی و مشرق صادر می شدند. «شرکت هند»، که در 1723، از نو سازمان یافته بود، بازار و نفوذ سیاسی خود را در دریای کارائیب، درة میسی سیپی، و مناطقی از هند گسترش داد. بوردو، بزرگترین بندر فرانسه در کنار اقیانوس اطلس، کالاهای صادراتی خود را از 40,000,000 لیور در 1724، به 250,000,000 لیور در 1788 افزایش داد. هر ساله بیش از 300 کشتی از بوردو و نانت به سوی آمریکا رهسپار می شدند. بسیاری از این کشتیها بردگان سیاهی به نیمکرة باختری می بردند. این بردگان را در کشتزارهای نیشکر آنتیلها و مستعمرة لویزیانا به کار می گماشتند. شکر مستعمرات آمریکایی فرانسه اکنون بازار شکر انگلیسی را که از ژامائیک و باربادوز به دست می آمد از رونق انداخته بود؛ این رقابت شدید شاید یکی از انگیزه های جنگ هفتساله بود. حجم بازرگانی فرانسه از 215,000,000 لیور در 1715 به 600,000,000 لیور در 1750 افزایش یافت. ولتر برآورد کرد که شمار کشتیهای بازرگانی فرانسه نیز از 300 کشتی در 1715 به 1800 کشتی در 1738 رسیده بود.
سود روز افزون بازرگانی دریایی انگیزة فتح مستعمرات بود. سختکوشی بازرگانان و مبلغان دینی فرانسوی تاکنون بیشتر کانادا، درة میسی سیپی، و برخی از جزایر دریای کارائیب را از آن فرانسه ساخته بود. انگلستان از گسترش نفوذ فرانسه در آمریکا هراسان بود؛ تنها جنگ می توانست به این رقابت پایان دهد. در هند نیز رقابت مشابهی در میان این دو قدرت اروپایی درگیر شده بود. فرانسویان که از 1683 در پوندیشری، کرانة جنوب خاوری مدرس، جای پایی برای خود به دست آورده بودند، در 1688، کنترل کامل چاندراناگار، در شمال کلکته، را از امپراطور مغول گرفتند. فزونی ثروت و رونق بازرگانی این دو بندر، به رهبری ژوزف دوپلکس سختکوش، چندان بود که شرکت انگلیسی «هند شرقی»، که در مدرس (1639)، بمبئی (1668)، و کلکته (1686) استقرار یافته بود، حس می کرد برای تجزیة قلمرو مغولان مجبور

است با فرانسه بجنگد.
هنگامی که فرانسه و انگلستان در جنگ جانشینی اتریش (1744) در برابر هم ایستادند، مائه دو لا بوردونه، که مبالغ هنگفتی در جزایر فرانسوی موریس و بوربون، در اقیانوس هند، سرمایه گذاری کرده بود، برای «نابود ساختن بازرگانی و مستعمرات انگلستان در هند» نقشه ای به حکوت ورسای ارائه داد. وی، با موافقت دوپلکس، با یک ناوگان فرانسوی به مدرس تاخت و این شهر را به تسلیم واداشت (1746). مائه خودسرانه پیمانی با مقامات انگلیسی بست که آنان را ملزم می کرد، پس از دریافت تاوانی به مبلغ 420,000 پوند، مدرس را به آنان بسپارند. دوپلکس از تصویب این پیمان خودداری کرد؛ مائه دȠلا بوردونه پافشاری کرد؛ با یک کشتی هلندی به سوی اروپا روانه شد؛ در راه به دست انگلیسیان گرفتار گشت؛ و پس از آنکه به قید التزام آزاد شد، به فرانسه رسید. وی را به اتهام خیانت و نافرمانبرداری در باستیل زƘϘǙƙʠکردند. درخواست دادرسی کرد؛ پس از دو سال حبس، وی را محاکمه و تبرئه کردند(1751)؛ و در 1753، درگذشت. در اوت 1748، ناوگان نیرومند بریتانیا بندر پوندیشری را محاصره کرد. دوپلکس با چنان کاردانی و تهوری از این بندر دفاع کرد که انگلیسیان ناگزیر از محاصرة بندر چشٹپوشیدند (اکتبر). هفت روز بعد، به هند خبر رسید که پیمان اکس-لا- شاپل مدرس را به انگلیسیان بازگردانده است. دولت فرانسه، که از ناتوانی نیروی دریایی خویش آگاه بود، حاضر نشد از نقشة دوپلکس برای سرکوبی انگلیسیان در هند پشتیبانی کند. دولت فرانسه نیرو و بودجة ناچیزی در اختیار وی نهاد، و سرانجام او را به فرانسه بازخواند (1754)، دوپلکس چندان زنده ماند که سرکوبی کامل فرانسویان را در هند، در طول جنگ هفتساله، به چشم ببیند.
در رأس طبقة سوم کارگردانان امور مالی جا داشتند، اینان ممکن بود رباخواران کوچکی به شیوه های کهن، یا بانکداران بزرگی باشند که پول می پرداختند، وام و سرمایه می دادند، و یا به عنوان مقاطعه کاران مالیاتی مأمور جمع آوری مالیات برای دولت می شدند. در این زماƘ̠به تحریم رباخواری از جانب کلیسای کاتولیک دیگر کسی توجهی نمی کرد؛ در زمان جان لا، نیمی از مردم فرانسه برای خرید سهام بیتابی می کردند. بورس پاریس در 1724 گشایش یافت.
دارایی برخی از این کارگردانان امور مالی فرانسه اکنون از ثروت بسیاری از نجبای این کشور فزونتر بود. پاری- مونمارتل 100,000,000 لیور، لونورمان دو تورنئم 20,000,000 لیور، و ساموئل برنار 33,000,000 لیور دارایی داشتند. برنار هریک از دخترانش را با 800,000 لیور جهیزیه به خانة پسران اشراف فرستاد. وی مردی شریف و میهن پرست بود. در 1715، برنار9,000,000 لیور به دارایی خویش مالیات بست و

بدین سان از میزان دارایی خود پرده برداشت. پس از مرگش (1739)، چون به حسابهای او رسیدگی کردند، معلوم شد مبالغ هنگفتی از ثروتش را به مصرف امور خیریه رسانده است. چهار برادر پاری بانک خود را وسیله ای برای کسب قدرت سیاسی ساخته بودند. ولتر رمز کامیابی مالی خویش را بیشتر از آنان آموخت، و در مقام فیلسوف میلیونر، اروپا را دچار شگفتی ساخت.
منفورترین کارگردانان امور مالی فرانسة قرن هجدهم «مقاطعه کاران مالیاتی» بودند. دولت فرانسه برای آنکه بتواند مالیات را قبل از گردآوری آن خرج کند، تحصیل مالیات را- بویژه مالیات اعانات، ثبت، برات، نمک، و تنباکو- از 1697 به کسی می سپرد که بتواند معادل مالیاتی که در شش سال از مردم خواهد گرفت به دولت وام دهد. افزایش مالیاتها، ثروت و تورم در افزایش بهایی که برای این اقطاعات پرمنفعت پرداخت می شد بازتاب یافته است: مقاطعه کاران مالیاتی 80,000,000 لیور در 1726، 92,000,000 لیور در 1744، و 152,000,000 لیور در 1774 سود بردند؛ هیچ دولتی تاکنون دریافتن راههایی برای خرج کردن پول اتباع خود معطل نمانده است. کسی که به دولت وام می داد تحصیل مالیات را به دست چهل مقاطعه کار مالیاتی می سپرد و از هر یک از آنان قبلا 1,000,000 لیور ضمانت می گرفت. مقاطعه کاران تا می توانستند کیسة خویش را می انباشتند. سود مقاطعه کاران مالیات در فاصلة سالهای 1726 تا 1730 از 156,000,000 لیور تجاوز کرد. 72 بسیاری از آنان املاک و عناوینی خریدند؛ کاخهای باشکوهی برپا کردند، و با تن دادن به آسایش و تجمل رشک و حسد اشراف و روحانیان را برانگیختند. برخی از آنان آثار هنری گرد آوردند. هنرمندان و شاعران و معشوقه هایی را به دور خویش جمع کردند؛ و درهای خانه های خویش را به روی روشنفکران گشودند. الوسیوس، که در میان «فیلسوفان» از همه محبوبتر بود، از گشاده دست ترین مقاطعه کاران مالیاتی به شمار می رفت. ولتر چندی مهمان مادام د/ اپینه، همسر یکی از مقاطعه کاران، بود؛ رامو و وانلو از مهمان نوازی آلکساندر دو لا پوپلینیر، که از بزرگترین صرافان مشوق هنر و ادب بود، برخوردار گشتند. کامیابترین بورژواها، که در پی نام و مقام بودند، از پیکار «فیلسوفان» با کلیسا و بعدها با نجبا، پشتیبانی می کردند و بدین سان می کوشیدند از روحانیان و اشراف صاحب عنوان انتقام بگیرند. شاید همین صرافان و بانکداران بودند که هزینة انقلاب فرانسه را فراهم ساختند.